مردی پس از طلاق گرفتن از همسر خود با او تماس گرفت!
و گفت: خانم ببخشید
اشتباه کردم
لطفا مرا ببخش
و به خانه برگرد!
زن در جواب گفت : آیا در کنارت یک لیوان داری؟
مرد گفت: بله دارم!
زن گفت: اکنون آن را محکم بر زمین بکوب.
مرد چنان کرد که زن گفته بود.
سپس زن گفت: حالا که دیدی آن لیوان شکسته و هزار تکه شده، آیا میتوانی تکه هایش را جمع کنی و دوباره بسازی!
مرد در پاسخ گفت: نه نشكسته !
ليوان استیل بود
و زن پاسخ داد: خدا لعنتت کنه... عصر بیا دنبالم
...
پسره اومد وسط کلاس تو دانشگاه , داد زدشلوارمو در بیارم ؟همه پسر ها گفتن : دربیـار در بیــار
دخترها همه زیر چشمی نگاه می کردن
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یه دفعه دستشو کرد تو ساکش و شلوار ورزشیشو در اورد !
پسرا : هاها
دخترا : ایش دروغگو
...
برادرزادم دیروز سه دقیقه گریه کرد واسش تبلت خریدن
.
.
منم بچه بودم یادمه ۳ماه گریه کردم واسم یه شمشیر پلاستیکی خریدن
آخرشم با همون خودمو ميزدن
...
هیچ وقت دماغتو بالا نکش! اگر بالا جا داشت،نمیومد پایین!
.
.
.
"مادربزرگ خدا بیامرزم"
خدایی فیلسوفی بوده واس خودش
...
هی رفیق ...
اگه ی روز اومدی سر قبرم ...
.
.
.
.
.
ناموسن فاتحه بخون الکی پیس پیس نکن
من خودم ختم این کارام